کرد پيري عمر وي هشتاد سال
از حکيمي حال ضعف خود سؤال
گفت دندانم ز خوردن گشته سست
نايد از وي شغل خاييدن درست
چون نگردد لقمه نرمم در دهان
هضم آن بر معده مي آيد گران
هضم در معده چو باشد ناتمام
قوت اعضا چه سان بخشد طعام
منتي باشد ز تو بر جان من
گر بري اين سستي از دندان من
گفت با آن پير دانشور حکيم
کاي دلت از محنت پيري دو نيم
چاره ضعفت پس از هشتاد سال
جز جواني نيست وان باشد محال
رسته دندان تو گردد قوي
گر ازين هشتاد چل واپس روي
ليک چون واپس شدن مقدور نيست
گر به اين سستي بسازي دور نيست
چون اجل از تن جدايي بخشدت
از همه سستي رهايي بخشدت