اشارت به وجود ملائکه

زانچه از علم آمده به عيان
صنف اول صف ملائکه دان
بندگانند جمله فرمانبر
ناکشيده به کفر و عصيان سر
متصف ني به مادگي و نري
وز زناشوهري هميشه بري
همه از وصمت عناد مصون
مستقر در مقام لايعصون
بعضي اندر شهود حق دايم
در جمال و کمال او هايم
بي خبر زانکه در نشيمن بود
عالمي هست و آدمي موجود
ديده بر غير حق نيندازند
با خود و غير خود نپردازند
قسم ديگر مدبر اشباح
متصرف در آن صباح و رواح
کرده هر يک به موجب تقدير
در هياکل تصرف و تدبير
گردش آسمان از ايشان است
جنبش جسم و جان از ايشان است
نفتد قطره اي نم باران
ز ابر بر شهر و دشت و کهساران
که نه با آن فرشته اي آيد
کش بر آنجا برد که مي بايد
ندمد برگ تازه اي از شاخ
در چمن ها و بيشه هاي فراخ
که نه جمعي فرشته را به مثل
باشد اندر وجود آن مدخل
از ملايک چهار مشهورند
که به اسماء خويش مذکورند
وحي تنزيل کار جبريل است
نفخ در صور از سرافيل است
کافل رزقهاست ميکائيل
قابض روحهاست عزرائيل
چار ديگر موکل بشرند
که نويسندگان خير و شرند
دو به روزند با وي و دو به شام
بر يمين و يسار کرده مقام
کاتب الخير آن يکي ز يمين
شر و عصيان رقم زند دومين
مي توانند پيش چشم بشر
که نمايند خويش را به صور
خاصه در چشم هاديان سبل
از اولواالعزم و انبيا و رسل