هر فرق که خاک آن ته پاست
گر خود سر من بود فلک ساست
پر ساخته دامن فلک را
جود تو که مايه بخش درياست
آن نوع جواهري کز آن نوع
يک مست به کيسه ثرياست
شاها به طواف شاه ماهان
ني شاه که ماه بي کم وکاست
آن قبله که در طريق سيرش
ره تا در کعبه مي رود راست
وحشي شده مستعد رفتن
نعلين دو ديده اش مهياست
زاد ره او توجه تست
او را ز تو همتي تمناست
گر بدرقه همت تو نبود
ما خود به کجا رسيم پيداست