شماره ٢٦٧

مردم اگر اين تن ساسيستي
جز که يکي جانور او کيستي؟
جانوران بنده ش گشتي اگر
مردم تو جوهر ناريستي
رمز سخن هاي من ار دانيي
قول منت مژده به شاديستي
وعده نبوديش به ملک ابد
گر گهرش گوهر فانيستي
نعمت باقي نرسيدي بدو
گر نه از اين جوهر باقيستي
مايه اگر چرخ و طبايع بدي
هيچ نه زادي کس و نه زيستي
گر تو تن خود را بشناسيي
نيز تو را بهتر ازين چيستي؟
خويشتن خود را دانستيي
گرت يکي دانا هاديستي
گر خبرستيت که تو کيستي
کار جهان پيش تو بازيستي
بازي گيتي است چرا جستيش
گرت به کردار تو اصليستي؟
داني اگر بازي، باري، بد است
گر نه، پس آن بازي شاديستي
گر خبري هست ازين سوي تو
جستن بيشي همه پيشيستي
جستن پيشيت بفرمودمي
گرت به پيشي در بيشيستي
لابل بيشي نبود جز به فضل
فضل چه گوئي که چه شهريستي؟
هست بسوي تو همانا چنانک
فضل به دانستن تازيستي
فضل به شعر است تو گوئي، مگر
سوي تو شعر آيت کرسيستي
شعر تو ژاژست، مگر سوي تو
فضل همه ژاژ درانيستي
نيست چنين، ور نه بجاي قران
شعر و رسالت ها صابيستي
فضل اگر تازي بودي و شعر
راوي تو همبر مقريستي
فضل به تاويل قران است و مرد
داندي ار مغزش صافيستي
تاويل بالله نمودي تو را
رهبرت ار مصحف کوفيستي
آرزوي خواند قرآنت نيست
جز که مگر نام تو قاريستي
خواندن بي معني نپسنديي
گر خردت کامل و وافيستي
خيره شدستم ز تو گويم مگر
مذهب تو مذهب طوطيستي
فوطه بپوشيئي تا عامه گفت
«شايد بودن کاين صوفيستي »
گرت به فوطه شرفي نو شدي
فوطه فروش تو بهشتيستي
راه نبيني تو و گوئي دلت
رانده مگر در شب تاريستي
راست همي گويم بر من مکن
روي ترش گوئي تيزيستي
رنگ نيابي همي از علم و بوي
گوئي نه چشم و نه بينيستي
روي نياري بسوي شهر علم
گوئي مسکنت به واديستي
ز آب خرد خشک نگشتي زبانت
گرت يکي مشفق ساقيستي
ز آب خرد گر خبرستي تو را
ميل تو زي مذهب شاعيستي
گر برسيدي به لبت آب من
آب تو نزديک تو درديستي
بنده جهلي و بمانده بدانک
جان تو را جهل زغاريستي
گر نبدي فضل خدا و رسول
کي ز کسي طاعت و نيکيستي
اين سخن اي غافل کي گفتمي
گرنه چنين محکم و عاليستي؟
نه سخن خوب و نه پند و نه علم
کس نه مزکي و نه قاضيستي
زينت سؤالي کنم ار يارمي
پاسخ اگرت از دل ياريستي
داني گر هيچ نبودي رسول
خلق نه طاغي و نه عاصيستي؟
وانگه کس برده نگشتي ز خلق
نه نکبستي و نه شاديستي؟
در خلل ظلمت بودي اگر
خلق ز پيغمبر خاليستي؟
اينت بسنده است، اگر خواهيي
بشمرمي برتر ازين بيستي
نيست تو را طاقت اين پند سخت
هستي اگر، نفس تو زاکيستي