حکايت آن شخص کي خواب ديد کي آنچ مي طلبي از يسار به مصر وفا شود آنجا گنجيست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسي گفت من خواب ديده ايم کي گنجيست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و خانه اين شخص بگفت آن شخص فهم کرد کي آن گنج در مصر گفتن جهت آن بود کي مرا يقين کنند کي در غير خانه خود نمي بايد جستن وليکن اين گنج يقين و محقق جز در مصر حاصل نشود

بود يک ميراثي مال و عقار
جمله را خورد و بماند او عور و زار
مال ميراثي ندارد خود وفا
چون بناکام از گذشته شد جدا
او نداند قدر هم کاسان بيافت
کو بکد و رنج و کسبش کم شتاف
قدر جان زان مي نداني اي فلان
که بدادت حق به بخشش رايگان
نقد رفت و کاله رفته و خانه ها
ماند چون چغدان در آن ويرانه ها
گفت يا رب برگ دادي رفت برگ
يا بده برگي و يا بفرست مرگ
چون تهي شد ياد حق آغاز کرد
يا رب و يا رب اجرني ساز کرد
چون پيمبر گفته مؤمن مزهرست
در زمان خاليي ناله گرست
چون شود پر مطربش بنهد ز دست
پر مشو که آسيب دست او خوشست
تي شو و خوش باش بين اصبعين
کز مي لا اين سرمستست اين
رفت طغيان آب از چشمش گشاد
آب چشمش زرع دين را آب داد