روان گشتن شاه زادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولايت چين سوي معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزديک تر باشند اگر چه راه وصل مسدودست به قدر امکان نزديک تر شدن محمودست الي آخره

اين بگفتند و روان گشتند زود
هر چه بود اي يار من آن لحظه بود
صبر بگزيدند و صديقين شدند
بعد از آن سوي بلاد چين شدند
والدين و ملک را بگذاشتند
راه معشوق نهان بر داشتند
هم چو ابراهيم ادهم از سرير
عشقشان بي پا و سر کرد و فقير
يا چو ابراهيم مرسل سرخوشي
خويش را افکند اندر آتشي
يا چو اسمعيل صبار مجيد
پيش عشق و خنجرش حلقي کشيد