دل دلدار چو مغناطيس است

اي خجسته بر چو سيم تو را
تيغ بدريده غيبه جوشن
آنکه شمشير زد همي گه جنگ
قصد زحمت نکرد گاه زدن
دل تو هست سنگ مغناطيس
به سوي خويش مي کشد آهن