صفت يار زرگر است اين شعر

تا کي تويي به تعبيه جنگ ساختن
وين اسب کامگاري پيوسته تاختن
همواره کينه داري و پر خاش و مشغله
هرگز مرا به مهر نداني نواختن
تو زرگري و من زر بگداختي مرا
زرگر چه کار دارد جز زر گداختن
پس چون که مر مرا نشناسي همي به حق
گر زر هميشه زرگر داند شناختن