اي آفتاب حسن تو را آفتاب
سجده برد همچو من از آسمان
خردي تو و بزرگ تو را پايگاه
سال تو اندک و تو بسيار دان
چو آفتاب خردي در چشم خلق
ليکن رسيده نور تو در هر مکان
از فرقت تو بر من تاريک دهر
در وصلت تو روشن بر من جهان
در طبع تو همي ز تو زايد گهر
وز آفتاب زايد گوهر به کان
گر ز آفتاب نور بکاهد ز تو
چه فزايدم به چشم آب روان
نتوان به تو رسيدن جانا همي
در آفتاب و ماه رسش کي توان