اي ماهروي لعبت جوزا کمر
سيم است و زر به ماه و به جوزابر
امروز روز لهو و نشاط است خيز
پيش من آر باده و اندوه بر
زيرا چو مه به جوزا باشد بتا
روز نشاط باشد و لهو و بطر
ور خوش نيايدت کمر زر همي
دل ز آن مدار تنگ و غم آن مخور
کز پشت و روي اشک همي سازم
به ز آنکه هست پشتش طرف کمر
هرگز بود که گرد ميانت يکي
آرم دو دست خود چو کمر سر به سر