در حق يار رگ زده گويد

چو راست گشت بر اکحلش نشتر فصاد
گل گداخته ديدم کز آن ميان بچکيد
نه خون بد آنکه تو ديدي ميان زرين طشت
سرشک ديده آهن بدو کزان بچکيد