اي کتاب مبارک ميمون
اي دلفروز دلکش دلخواه
کاغذ و حبر تو به حسن و به زيب
همچو روي سپيد و زلف سياه
بر کمال تو وقف کردم عقل
تا شدي بر کمال عقل گواه
در تو جمعست نظم ها که به لفظ
سوي هر خرمي نمايد راه
از خردها نتيجه هاست در آن
کز هنرها همي کنند آگاه
در تو بينيم نعت قد چو سرو
وز تو يابيم وصف روي چو ماه
تو کني مدح چشم هاي دژم
تو کني وصف زلف هاي سياه
نام شاه زمانه بر تو چنانک
مهر بر زر و نقش بر ديباه
خبري کن مرا که شاه جهان
هيچ در تو نگه کند گه گاه
يا تو هم طالع من آمده اي
حرمتي نيست به مجلس شاه
پادشاه جهان ملک مسعود
ملک ملک بخش داد پناه
فر پر هماي گسترده ست
در زمانه به فر پر کلاه
آنگه گشت از نهيب سطوت او
صولت شير ذلت روباه
آسمانيست نور رايش مهر
آفتابيست او و چرخش گاه
جود او در جهان نفر نفرست
عدل او بر زمين سپاه سپاه
بحر و ابرست روز پاداشن
چرخ و دهرست گاه باد افراه
حرص دستش همه به بذل و عطا
ميل طبعش همه به عفو گناه
جز به چشم جلالت و تعظيم
نکند سوي او سپهر نگاه
همه عين صواب ملک بود
هر چه گويد عليه عين الله
جاه او تاج فرق دولت شد
که بر افزونش باد نعمت و جاه
باد دايم معين و ناصر او
دانش پير و دولت برناه
دوستش سرفراز باد چو سرو
دشمنش باد پي سپهر چو گياه
دولتي بادش از جهان هر روز
نصرتي بادش از فلک هر ماه