اي به فضل و کفايت و دانش
دور گردون چو تو نياورده
ببر من دوستاني آمده اند
هرگز از يکديگر نيازرده
حال ها ديده کام ها رانده
باده ها خورده عيش ها کرده
به حضور تو آرزومندند
زان کجا با تواند خو کرده
پاک رفته رهيست بي مانع
باز کرده دريست بي پرده
بذله و بربطي و ربابي و ناي
بر گرفته نواي سرپرده
خربزه هست گرمه تايي چند
زآن کجا نيست موسم سرده
سيکي هست اگر نشاط کني
اندر آب شبانه پرورده
ساقي ار سرخ روي ترکي نيست
هست ازين هندوي سيه چرده
ور تنعم کني بدين چنگي
کت نهاده ست و خويش گسترده