چون بديدم به ديده تحقيق
که جهان منزل فناست کنون
راد مردان نيک محضر را
روي در برقع حياست کنون
آسمان چون حريف نامنصف
بر سر عشوه و عناست کنون
دل فگارست همچو دانه از آنک
زير اين سبزه آسياست کنون
طبع بيمار من ز بستر آز
شکر يزدان درست خاست کنون
در عقاقير خانه توبه
نوشداروي صدق خواست کنون
آن زباني که مدح شاهان گفت
مادح حضرت خداست کنون
لهجه پر نواي خوش نغمت
بلبل باغ مصطفاست کنون
سر آسوده و تن آزاد
پنج گز پشم و پنبه راست کنون
مدتي مدحت شهان کردم
نوبت خدمت دعاست کنون