عجب از ديو پيکري کاو را
دولت آورد نام کرد سروش
خاره خو جثه ايست خاره بدن
خيره کش هيکلي است خيري پوش
قالبي باد خيز خاک آرام
پيکري آب گرد آتش کوش
که تن و پشته پشت و غار دهن
ابر تک برق جوش و رعد خروش
در دهانش دو تا ستون بخرط
در دماغش دو چشمه قير به جوش
گاه بادش گرفته بر گردن
گاه گردش کشيده در آغوش
بر فکنده جليل فتح به پشت
بر نهاده سرير ملک به دوش
راست گويي که باد رفتارش
خاستست از دو باد بيزن گوش
اژدهاي دهانش بر دشمن
زهر مانند کرده عيش چو نوش
جلف طبعست و تند خو گر چند
هست مي خواره و سماع نيوش
نه بساود سرين و گردن او
هيچ جانباز و هيچ عمر فروش
صفت او درست نتوان گفت
کز نهيبش همي نماند هوش