خواجه عميد صاحب ديوان مولتان
فرزانه ايست کافي و آزاده ايست راد
در عالم عطيت معطي چو او نبود
وز مادر کفايت کافي چو او نزاد
چون ابر بر بساط سخا راد کف نشست
چون کوه در مصاف هنر پر دل ايستاد
راهي که او سپرد به همت نکو سپرد
رسمي که او نهاد به حشمت نکو نهاد
هرگز به هيچ مکرمت از خود عجب نکرد
روزي به هيچ تربيت از ره نيوفتاد
نه چون تنگ دلان بفزايش نمود فخر
نه چون سبکسران به ستايش گرفت باد
تا شد گشاده ما را يک در به صحبتش
بر ما ز شادماني صد در فزون گشاد
چونين که در فراقش بوديم بس غمين
والله که از وصالش هستيم سخت شاد
پيوسته شاد باد که شاديم ازو همه
زو خرميم سخت که در خرمي زياد
هست او چنانکه بايد و چون او ز خلق نيست
بادا چنانکه خواهدو بدخواه او مباد