خواجه ابوالقاسم اي بزرگ اصيل
غم معشوقه هيچ کمتر هست
هستي آگه ز حال کآن خاتون
جز تو آنجاش يار ديگر هست
در وفاي تو گر خورد سوگند
که نخورده ست . . . باور هست
شادي وصل او که خواهي يافت
با غم هجر او برابر هست
راههايي که او زند بر چنگ
ياد داري و هيچت از بر هست
برد خواهيش هيچ راه آورد
زين معانيت هيچ در سر هست
آمدن در خورت نبود اينجا
بازگشتنت هيچ در خور هست