نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
ديوان مسعود سعد سلمان
/
مثنوي
/
در حق خويش گويد
در حق خويش گويد
من که مسعود سعد سلمانم
کمتر و پستر از نديمانم
شاه بي موجبي عزيزم کرد
وز همه بندگان پديد آورد
جاي من پيش خويشتن فرمود
تا مکان و محل من بفزود
دان که من کس نيم گدايي ام
سست عقل و ضعيف رايي ام
ابلهي ناخوشي گراني ام
همه ساله چو ناتواني ام
گه سر از رنج دست مي مالم
گه ز درد شکم همي نالم
پيش ساقي همي کنم زاري
تا بکم دادنم کند ياري
از من خام قلتبان گران
خدمتي بايدش به رسم خران
که به حالي بهانه اي جويم
حسب حالي ترانه اي گويم
چه کند اين چنين نديم برش
که ز ديدار او نگردد کش
لاجرم چون چنين گران جانم
ناخوش و ناترنگ و نادانم
رفتم اينک به سوي چالندر
تا کي آيم به شهر بار دگر
رنج بر خويشتن کنم کوتاه
تا ببينم رفيع مجلس شاه
مجلسي باشد آنکه خلد برين
گويي آيد ز آسمان به زمين
مطرباني چو باربد زيبا
چنگ و بربط چغانه و عنقا
ارغنون با سماعشان ناخوش
ندما از لقاي اين شه کش
تا جهان را همي بود بنياد
باد بر تخت شادماني شاد
مسند و ملک و حشمت اندر وي
از همه نوع نعمت اندر وي
باده هاي لطيف نوشگوار
رودهايي به لحن موسيقار
درباره نوسخن