اي خداوند عيد روزه گشاي
بر تو فرخنده شد چو فر هماي
مژده ها داردت ز نصرت و فتح
شاد باش و به عز و ناز گراي
اي بر اطراف مملکت برده
پاسبان خنجر عدو پيراي
به گه جود حاتمي تو به حق
به گه جنگ رستمي تو به جاي
چون درآيد دو فوج روياروي
چون برآيد به حمله ها ياهاي
چرخ با رخش تو ندارد تاب
کوه با زخم تو ندارد پاي
اي سخا کار راد بزم افروز
وي هما پيشه گرد رزم آراي
بده انصاف آنچه مي بيني
من بگفتم تو را به قلعه ناي
خواندمت شعرهاي طبع آويز
گفتمت مدحهاي گوش سراي
مژده ها دادمت به قوت دل
وعده ها کردمت به صحت راي
فال هايي که من زدم ديدي
که چگونه تمام کرد خداي
آنچه کردست وانچه خواهد کرد
ده يکي نيست يک دو ماه بپاي
تا نبيني که بخت روز افزون
چه طرازد ز جاه گردون ساي
هم بدين حشمت زمانه نورد
هم بدين همت فلک پيماي
هم بدين تيغ هاي آتشبار
هم بدين سرکشان آهن خاي
رتبت بو حليميان برکش
افتخار زريريان بفزاي
دولتي را ز بن دگر پي نه
عالمي را دگر ز سر بگشاي
به حسام ز دوده روشن
تيره زنگار شرک را بزداي
خانه گمرهي به آتش ده
چهره کافري به خون انداي
طاغيان را به يک زمان افکند
ناله کوس تو به ناله واي
تو بدين بيرهان غره شده
اثر فتح ايزدي بنماي
چون قلم پيشت ار بسر بروند
سرشان چون قلم ز تن برباي
مغزهاشان چو مغز مار بکوب
نيز افسايشان چو مار افساي
تيغ زهر آبداده پازهرست
بگزايدت زهر زود گزاي
فال گير اين ستايشي کآرد
بر تو سيد ملوک ستاي
رو که نصرت تراست ياري گر
رو که ايزد تراست راهنماي
با مراد همه جهان بخرام
با فتوح همه جهان بازآي