اي ذکر خنجر تو به عالم سمر شده
وز عدل تو به چين و به ماچين خبر شده
گردون به پيش همت تو گشته چون زمين
دريا به نزد دو کف تو چون شمر شده
زي حلم و طبع تو نسب آرند کوه و بحر
زآنند هر دو پر گهر و پر درر شده
اندر جهان سراسر از خاطر و گفت
دانش خطر گرفته و زر بي خطر شده
از جود تو سخاوت حاتم شده هبا
وز زور تو شجاعت رستم هدر شده
آن چيست نه ز دولت تو يافته نصيب
وآن کيست نه ز دولت تو بهره ور شده
از بيم گرز و تيغ تو خورشيد گشته زرد
وز بانگ ناي و کوس تو بهرام کر شده
تيغ تو آتشيست که تف و شرار آن
در تارک و دو ديده شيران نر شده
اي آنکه در دو موضع کلک و حسام تو
ياري ده قضا و دليل قدر شده
اکنون که سوي غزو خرامي به خرمي
از فر تو جهاني بيني دگر شده
رايان هند را و اميران نغز را
لبها ز بيم خشک شده ديده تر شده
اکنون به هند بينند از سهم و هيبتت
صد خاندان شاهان زير و زبر شده
بس قلعه بلند که بينند زين سپس
ويران شده ز بيم تو و رهگذر شده
در بيشه هاي هند کنون بي خلاف هست
شير از نهيب تيغ تو بي خواب و خور شده
بينند خسروان را در چين و روم و زنگ
اخبار رزم هاي تو جمله زبر شده
شيران لشکر تو در آن قلب رزمگاه
با دشمنان دولت تو کينه ور شده
هر فوج از آن چو پروين گرد آمده به هم
هر يک بسان جوزا اندر کمر شده
اندر ميان معرکه چون شير مرغزار
اندر کنار مجلس چون سرو بر شده
چون تيغ ضيمران رنگ آهنجي از نيام
بينند کارزار تو چون معصفر شده
اي آنکه مدح گوي تو اندر مديح تو
عاجز شده ز مدح و سخن مختصر شده
با تو کسي نکوشد و نستيزد از ملوک
جز آن کسي که باشد عمرش به سر شده
سالي شده به خشکي چون کف مفلسان
در باغ ها درختان بي برگ و بر شده
اکنون دليل و نصرت و اقبال ايزديست
کآمد به خدمت ابر هوا پر مطر شده
بادي هميشه شاها در نصرت خداي
اقبال پيش رايت تو راهبر شده
از نام تو به روم بترسيده شاه روم
وز تيغ تو به هند ظفر بر ظفر شده
بينند اين دو غزو تو را گشته داستان
وان داستان به گرد جهان در سمر شده
چتر تو را هميشه شده سعد رهنمون
بر داعيان دولت خود کامگر شده