آفرين بر دولت محموديان باد آفرين
کافريدش زآفرين خويشتن جان آفرين
آفرين بر دولتي کش هر زمان گويد خدا
آفرين باد آفرين بر چون تو دولت آفرين
چون نباشد آفرين ايزدي بر دولتي
کش بود سيف دول ياري ده و دولت معين
قطب ملت سيف دين و دولت آن شاهي که هست
دين او عالي چو دولت دولتش صافي چو دين
آنکه در مردي شجاعت باشدش زير رکاب
وانکه در رادي سخاوت باشدش زير نگين
خلق و فعل او ستوده حزم و عزم او درست
نظم و نثر او بديع و راي و لفظ او متين
نيکخواه او ز جودش سرفرازد روز رزم
بدسگال او ز بيمش جان گدازد روز کين
زير تير چار پرش قدر و قدرت را مکان
زير راي چرخ سايش همت و رفعت مکين
پاي تختش را نهاده يمن و دولت بر کتف
نام تيغش را نبشته فتح و نصرت بر جبين
گشته يازنده به سوي چتر فرخنده ش فلک
گشته تازنده به زير سم شبديزش زمين
هر کجا آن رايت ميمون او باشد بود
يسر دولت بر يسار و يمن دولت بر يمين
ماه تابانست گويي با قدح هنگام بزم
شير غران است گويي با کمان اندر کمين
ماه تابانست ليکن رزمگاه او را فلک
شير غران ليکن رزمگاه او را عرين
اي خداوندي که گر خورشيد بيند مر تو را
از بهار طلعت تابانت گردد شرمگين
تا بود مطرب هميشه همچنين مطرب نشان
تا بود شادي و دولت همچنين شادان نشين
دولتت پاينده باد و ملکت افزاينده باد
صدر تو پاينده باد آمين رب العالمين