قدحي نوش کرد شاه زمين
شاه محمود سيف دولت و دين
تا که نفس چو آب او شد پاک
شد متين شخص او چو کوه متين
نز پي علتي و رنجي خورد
بود بر صحت تنش به يقين
گيرد آيين خسروان زيراک
خسروان را چنين شدست آيين
بوستان را بگفت باد که کرد
قدحي نوش پادشاه زمين
بوستان از براي شاه به راه
بازگسترد سنبل و نسرين
بست بر گلستان ز گل حجله
وز شکوفه درخت را آذين
شاخها از براي خدمت او
کوژ کردند پشت را همگين
لاله ها از براي شربت را
حقه هايي شدند ياقوتين
چون ملک نوش کرد شربت را
يافت در طبع پاک او تسکين
تهنيت کرد شاه را قدسي
کرد روح الامين برو آمين
خسروا راي تو رسانيدست
رايت خسروي به عليين
تا برويد به بوستان سوسن
تا بتابد ز آسمان پروين
تا بود زلف نيکوان بر رخ
حلقه در حلقه گشته چين در چين
شاد بادي ز ملک و دولت و عمر
هر سه بادند با تو گشته قرين
فتح و اقبال مرا تو را پس و پيش
نصرت و سعد بر يسار و يمين
بر تو فرخنده باد و فرخ باد
اي شهنشاه شربت نوشين
دولتت پيشکار باد و رهي
ايزدت رهنماي و بخت معين