ولايت مه شعبان به روزه شد تحويل
بدل شد اين مه با آز و اينت نيک بديل
به امر باري شيطان شدست بسته به بند
زبان خلق گشاده شدست بر تهليل
چو نار در دل کفار و نور در مسجد
چو نور در دل ابرار و نار در قنديل
کنون برآيد بانگ مذکران به نشاط
کنون بخيزد آواز مقربان ز رسيل
خجسته بادا بر شهريار سيف دول
مه مبارک ماه صيام بر تفضيل
خدايگاني کز خسروان ببرد سبق
براي و روي منور به خلق و خلق جميل
پناه شاهي محمود شاه کو دارد
ز پادشاهي تخت وز خسروي اکليل
حسام او را اندر سر عدوست مقام
سنان او را اندر دل حسود مقيل
شکسته گردن گردنکشان به گرز گران
زدوده آينه ملک را به تيغ صقيل
چو از غلاف برآورد نيلگون صمصام
زند مخالف او جامه خود اندر نيل
خجسته درگه او سوي هر جلال سبب
خجسته خدمت او سوي هر کمال دليل
عزيز خلق بود آنکه او کندش عزيز
ذليل دهر شود هر که او کندش ذليل
کنون که قصد سفر کرد راي عالي او
ز شر و فتنه تهي شه همه طريق و سبيل
به شير گردد خالي ز دام و دد بيشه
به سيل گردد صافي ز گرد و خاک مسيل
خجسته بادا بر شاه قصد حضرت شاه
دليل باد ورا جبرئيل و ميکائيل
خدايگانا فرخنده بادت اين مه نو
ز کردگارت بادا جزا ثواب جزيل
هميشه بادي از هر چه آرزوست به کام
هميشه بادي از هر مراد با تحصيل
مخالفانت گرفتار اين چهار بلا
که داد خواهم هر يک جدا جدا تفصيل
يکي به تيغ گران و يکي به تير سبک
يکي به پنجه شير و يکي به خرطم پيل
هميشه باد تو را خسروي به ملک ضمان
هميشه باد تو را مملکت به تخت کفيل
جلالت ابدي با تو چون شجاعت جفت
سعادت ازلي با تو چون سخات عديل
غلام گشته جهان پيش تو صغار و کبار
نصيبت آمده از مملکت کثير و قليل