تا در جهان مکين و مکان باشد
بهرامشاه شاه جهان باشد
شاه شهاب تير که دستش را
قوس قزح سزد که کمان باشد
باشد جهان پير جوان تا او
با راي پير و بخت جوان باشد
صد يک ز مدح او نشود گفته
گر در دهان هزار زبان باشد
شايد که رخش باد تک او را
نصرت رکاب و فتح عنان باشد
او را چو در نبرد برانگيزد
ناوردگاه چرخ کيان باشد
اي خسروي که ملک تو در گيتي
چون قرص آفتاب عيان باشد
آن پادشاه تويي که براي تو
در شخص پادشاهي جان باشد
صاحب قران تو باشي در گيتي
تا در سپهر حکم قران باشد
هر ساعتي ز دولت پاينده
در ملک تو هزار نشان باشد
تا چرخ هر چه خواهد بنمايد
از چرخ هر چه خواهي آن باشد
حکم تو بر زمانه بود نافذ
امر تو بر ملوک روان باشد