کفايت را ستوده اختيار است
شهامت را گزيده افتخار است
عميد ملک منصور سعيد آنک
محلش نور چشم کارزار است
وزير اصلي که از اصل وزارت
جهان مملکت را يادگار است
بزرگي دير خشم و زود عفو است
کريمي کامگار و بردبار است
جهان بي دانش او ناتمامست
فلک با همت او ناسوار است
به کام مهرش اندر زهر نوش است
به چشم کينش اندر نورنار است
خطا هرگز نيفتد حزم او را
که او را سعد گردون پيشکار است
به حکم تجربت احکام رايش
همه ارکان ملک شهريار است
سرميدان شدن با کار حيدر
به رونق زان سخن در ذوالفقار است
به نزديک قياس انفاس جدش
همه آيات دين کردگار است
نه بي اکرام تو جان را توانست
نه بي انعام تو کان را يسار است
ز جودت موج دريا يک حبابست
ز خشمت جوش دوزخ يک شرارست
نه در بذل تو ذل امتناعست
نه در بر تو رنج انتظار است
اگر ميدان فضلت شاهراهست
سزد کاثار خلقت شاهوار است
روا باشد که روي تو اميد است
که جودت نودميده مرغزار است
عجب دارم ز بخت دشمن تو
که بر خود خندد و ناسوگوار است