دل از دولت هميشه شاد بادت
که ما شاديم تا بينيم شادت
تو آني کز خرد چيزي نماندست
درين گيتي که آن ايزد ندادت
ستوده سيرت و پاکيزه طبعت
گزيده فعلت و نيکو نهادت
چو چرخ عالي از رتبت محلت
چو آب صافي از پاکي نژادت
زمين پيراسته است از تيغ تيزت
جهان آراسته است از دست رادت
ميان بندگي اقبال بستت
زبان محمدت دولت گشادت
به خدمت بخت هم زانو نشستت
به حرمت فتح در پيش ايستادت
همي تازه شود عالم به نامت
همي باده خورد دولت به يادت
هنرمندي ز تو نادر نباشد
چو ملک شاه باشد اوستادت
همايون باد بر تو عيد و هر روز
که از گردون بر آيد عيد بادت