ز ارباب دنيا که دارد جهان
به ذات جهاندارشان افتخار
اجل را پي غارت نقد جان
چو با ميرزا احمد افتاد کار
در آن ماتم از دست غم چاک شد
لباس سکون بر تن روزگار
چو از نامجويان نزد خيري
به آيين او نبوت اشتهار
براي زمان سفر کردنش
ازين دار فاني بدارالقرار
شود تا دو تاريخ يکسان عدد
در آحاد اخوات آن آشکار
بگو آه از آن خير نامجو
بگو واي از آن تاجر تابدار