اي جوان بخت مدبر که در اصلاح امور
خرد پير ز تدبير تو شرمنده شود
در روا کردن حاجات شتابي داري
کز تو امسال روا حاجت آينده شود
هستي اي خسرو فرهاد لقب قابل آن
که شود خسرو اگر زنده تو را بنده شود
مهر هر صبح گه از بهر سرافرازي خويش
بعد صد سجده به پاي تو سرافکنده شود
سرورا در دلم از قلبي بد سودايان
هست خاري که به لطف تو مگر کنده شود
در صفاهان زري از من شده افشانده به خاک
همچو آن مرده که اجزاش پراکنده شود
نام مبلغ نبرم کز من کم همت اگر
بشنود همت والاي تو در خنده شود
به مسيحائيت اقرار کنم در همه کار
اگر از سعي تو اين مرده من زنده شود