باز فلک سلسله اي زد به هم
کز اثرش گشت جهاني حزين
اتشي افروخت که از پرتوش
دود برآمد ز زمان و زمين
فتنه اي انگيخت که از هم گسست
سلسله ربط شهور و سنين
فتنه چو بود اين که جهان را گذشت
قطب زمين تاج سر اهل دين
آن که در انواع کمالات بود
عالمي از خرمن او خوشه چين
وانکه گرفت از يد علياي علم
ملک شريعت همه زير نگين
چون به هواي سفر آخرت
توسن همت ز خرد کرد زين
وز پي آسايش جاويد راند
رخش به آرامگه حور عين
غارت آرام ز عالم نمود
فرقت آن عالم عزلت گزين
اي که در اين واقعه جان گداز
با من بي صبر و قراري قرين
ضابطه سال وفاتش اگر
مي طلبي از من اندوهگين
مگذر ازين بيت که تاريخ اوست
مصرع دقت اثر هشتمين