اي به ذات کريم بي همتا
وي به طبع سليم بي مانند
وي به نخجير گاه دهر تو را
شير گردون کمينه صيد کمند
ظل قدرت چو آسمان عالي
قدر ظلت چو آفتاب بلند
در رهت همچو بندگان همه روز
خور به تشريف چاکري خرسند
بر درت همچو چاکران همه شب
مه به عنوان بندگي دربند
افتابا سپهر ايوا نا
اي به عونت سپهر حاجتمند
وي به لطف تو چرخ اطلس بود
از مه و افتاب زيور بند
خلعتي کز تن مبارک خود
وعده کردي به اين فقير نژند
بس که مي بايد از تن تو شرف
که نيايد ز خلق چشم گزند
ترسم آن دم که لطف فرمائي
از بر من فرشته ها به برند