ايا صبا برسان تحفه درود و سلام
ز کمترين خلايق به بهترين انام
پناه ملک و ملل پاسبان دين و دول
جهان علم و عمل کاشف حلال و حرام
سمي صدر رسل هادي جميع سبل
سر رئوس امم تاج تارک اسلام
خدايگان صدور جهان که در آفاق
صدارت از شرفش در تفاخر است مدام
بگو ولي به زباني کزو اثر بارد
که اي جلال تو را جلوه در لباس دوام
غلام بي بدلت محتشم که خواند اول
بر آسمان ملکش زيب و زينت ايام
بر او زمين وسيع آخر آن چنان شد تنگ
که گشت شيره جان در تنش فشرده تمام
نه پاي راه نوردي که در گشايش کار
ره اميد به دستش دهد گشايش کام
نه يک سرو تن فردي که سوي حاتم طي
کند به کبر نگاه و کند به ناز خرام
اگر چه گه گهش از شاخسار اين دولت
سبک بهاثمري تازه مي کند لب و کام
ولي ز گلشن جود شهش ز بخت زبون
نسيم لطف تمامي نمي رسد به مشام
که چون دهد به تنعم دماغ را ترطيب
شود ز فيض پذيراي صد هزار الهام
درين زمان که غم انگيز گشتنش مي کرد
زمانه باده عيشي که ريختش درجام
همان رحيق روان کلام مولي بود
که بود هم طرب آغاز و هم نشاط انجام
کلام ني که زلالي بديع سلسله اي
طراز دوش امم گوشوار گوش گرام
زهر دوا و مصرع آن گشته از فصاحت باز
دري جديد به روي دل ذوي الافهام
به مرده خضر کلامش چو داد آب حيات
حديث زيره و کرمان ز کلک خوش ارقام
چنان نمود که شيرين تکلمان ظريف
نبات را به تکلف نهند حنظل نام
ز فيض ابر مقالت چو مستفيض شدند
به قدر جوهر ادراک خود خواص و عوام
ز سرزمين فصاحت روايح گلها
بسيط روي زمين را فرو گرفت تمام
در آن خجسته زمين هر غزل غزالي بود
به طبع مستمع از مردم آشنائي و رام
در آستين بودش دست صنع هر که ز لفظ
لباس برقد معني برد به اين اندام
بزرگوارا دارم دلي و صد اميد
جهان مدارا دارم لبي و صد پيغام
که هست از مدد منعم غني و قدير
کريم عام کرم واهب جميع مرام
بلاي فقر درين عهد در تزلزل صرف
صلاي جود درين دور در ترقي تام
مرا به طبع ز اشباه خود تفاوت خاص
تو را ز لطف به امثال من توجه عام
بود بعيد که عرش مکان من نرسد
در ارتفاع به فرش مقام هيچکدام
ازين بعيدتر اين کاندرين بساط وسيع
مهام را به يد قدرت شهيست زمان
که در نوازش و دريادلي و زربخشي
هزار حاتمش از روي نسبت است غلام
مضيق است زمان اي زمان مزين ساز
صحيفه سخنت را به مهر ختم کلام
براي دولت دير انتقال تا يابد
دعا به ذکر ثبات و دوام استحکام
ز پايداري اقبال باد مستحکم
صدارتت به ثبات و جلالتت به دوام