غزل

دل ديوانه باز بر در عشق
به دمي درکشيد ساغر عشق
باز جانم به مهر دربند است
مهره گرد آمده به ششدر عشق
کرد بازم مشام جان خوشبو
نکهتي از بخور مجمر عشق
وه! که ناگه بسر برآيد باز
ديگ سوداي ما بر آذر عشق
نامه دوست زير پر دارد
در هواي دلم کبوتر عشق
حسن روي تو مي ربايد دل
ورنه دل را نبود خود سر عشق
گر عراقي بدي خريدارت
لايق وصل بود و در خور عشق