مثنوي

آنکه ايشان برو نظر کردند
اولش عاشقي خبر کردند
عشق در هر دلي که جاي گرفت
دست برد اندرون و پاي گرفت
عشق در هر دلي که سر بر زد
خيمه از عقل و علم برتر زد
هر دلي کو به عشق بينا شد
منزلش زير بود و بالا شد
هر دلي را که عشق روي نمود
هر زماني ارادتش افزود
هر ارادت که عشق را شايد
از رضا و موافقت زايد
هر ارادت که از محبت شد
يا ز انعام يا ز رايت شد
اولش عام و آخرش خاص است
محض لطف است و عين اخلاص است
در کلام خداي مي خواني
که: «عليک محبت مني »
چون محبت رسد به عين کمال
در دل و جان و الهان جمال
عشق نامش نهند اولوالاشواق
چون رسد آن به حد استغراق
اندرين بحر اگر غريق شوي
تو خود استاد اين طريق شوي
گر شنيدي و شد تو را معلوم
رو بخوان تا نکو شود مفهوم