از خداي خويشتن غافل مباش
غافلانه در ره باطل مباش
جاي گريه است اين جهان در وي مخند
چشم عبرت برگشا و لب به بند
همچو مور از حرص هر جانب مرو
پند ناصح را به گوش جان شنو
اي پسر چون کودکان بازي مکن
کار با شيطان بانبازي مکن
نفس بد را در گنه ياري مده
عمر بر باد از تبه کاري مده
هرکجا تهمت بود آن جا مرو
راه حق را همچو نابينا مرو
دشمن ار داري از او ايمن مباش
زير سقف بي ستون ساکن مباش
در ره فسق و هوا مرکب متاز
خويشتن را سخره شيطان مساز
چون سفر در پيش داري زادگير
عمر خود را سربسر بربادگير
از عذاب حق يکي انديشه کن
از عذاب و قهر او انديشه کن
اي پسر انديشه از اغلال کن
نفس بد رابا لگد پامال کن
جمله را چون هست از آتش گذر
جاي شادي نيست با چندين خطر
آتشي در پيش داري اي فقير
هيچ خوفت نيست از نار سعير
عقبه در راهست و بارت بس گران
نگذرد بارت بسعي ديگران
داري اندر پيش روز رستخيز
از خدايت نيست امکان گريز
اي پسر راه شريعت پيش گير
زودتر ترک هواي خويش گير
اي برادر باش در فرمان حق
تا بيابي جنت و رضوان حق
گردن از حکم خداي خود متاب
تا نماني روز محشر در عذاب
تا بيابي در بهشت عدن جاي
شفقتي بنماي با خلق خداي
تا دهندت جاي در دارالسلام
با فقيران روز وشب مي ده طعام
شاد اگر سازي درون خسته را
باز يابي جنت در بسته را