گر صفا مي بايدت تجريد شو
گر خرد داري زاهل ديد شو
ترک دعوي هست تجريد اي پسر
فهم کن معني تفريد اي پسر
اهل تجريدت وداع شهوت است
بلکه کلي انقطاع لذت است
گر تو ببريدي ز موجودات اميد
آنگه از تفريد گردي مستفيد
گر دهي يکباره شهوت را طلاق
آن زمان گردي تو در تفريد طاق
گر تو برداري به معبود اعتميد
آنگه از تجريد کردي با اميد
اعتمادت گر همه با حق بود
آن دمت تفريد جان مطلق بود
ترک دنيا کن براي آخرت
وز بدن برکش لباس فاخرت
گر بيابي از سعادت اين مقام
صاحب تجريد باشي والسلام
گرد کبر و عجب و خودرائي مگرد
قدر خود بشناس و هرجائي مگرد
گر زدنيا دست شوئي بهر حق
آنگه از تفريد گيرندت سبق
رو مجرد گرد و دايم فرد باش
تا به هر فرقي نشيني گرد باش
هرکه گرد کوره انکشت گشت
جامه از دودش سياه و زشت گشت
آن که با عطار مي گردد قريب
او همي يابد زبوي خوش نصيب