از دو کس پرهيز اي هوشيار
تا نبيني نکبتي در روزگار
اول از دشمن که استيز روست
وانگهي از صحبت نادان دوست
خويش را از نزد دشمن دور دار
يار نادان راز خود مهجور دار
اي پسر کم گوي با مردم درشت
ور بگوئي با تو گردانند پشت
بهترين خلق ميداني کراست
آنکه داد انصاف انصافي نخواست
چون حديث خوب گوئي با فقير
به بود ز آتش که پوشاني حرير
خشم خوردن پيشه هر سرور است
تلخ باشد از شکر شيرين تر است
هر که با مردم نسازد در جهان
زندگاني تلخ دارد بي گمان
آنکه شوخ است و ندارد شرم نيز
دان که او ناپاک زاده است اي عزيز
از ملامت تا بماني در امان
باش دائم هم نشين صالحان