هست بي شک رستگاري در سه چيز
با تو گويم يار گيرش اي عزيز
زان يکي ترسيدنست از ذوالجلال
دوم آمد جستن قوت حلال
سومين رفتن بود بر راه راست
رستگارست آنکه اين خصلت وراست
گر تواضع پيشه گيري اي جوان
دوست دراندت همه خلق جهان
سر مکن در پيش دنيا دار پست
ور کني بي شک رود دينت زدست
بهر زر مستاي دنيادار را
تا چه خواهي کرد اين مردار را
هر که او از حرص دنيادار شد
بيگمان از وي خدا بيزار شد
مرده گانند اغنياي روزگار
اي پسر با مردگان صحبت مدار
مال و زر بي حد بدست آورده گير
بعد از آن در گور حسرت برده گير