چارچيزاست اي برادرباخطر
تاتواني باش ازآنهابرحذر
قربت سلطان والفت بابدان
رغبت دنياوصحبت بازنان
قرب سلطان آتش سوزان بود
بابدان الفت هلاک جان بود
زهردارددردرون دنياچومار
گرچه بيني ظاهرش نقش ونگار
مي نماندخوب وزيبادرنظر
ليک اززهرش بودجانراخطر
زهراين مارمنقش قاتلست
باشدازوي دورآنکوغافلست
همچوطفلان منگراندرسرخ وزرد
چون زنان مغروررنگ وبومگرد
زال دنياچون عروس آراسته
هردوروزي شوي ديگرخواسته
مقبل آنمردي که شدزين جفت وطاق
پشت بروي کردودادش سه طاق
زال دنياچون عروس آراسته
هردوروزي ديگرخواسته
مقبل آن مردي که شدزين جفت وطاق
پشت برروي کردودادش سه طلاق
لب به پيش شوي خندان ميکند
پس هلاک اززخم دندان ميکند