غزل

سالها بودم ز عشق گل بدرد
با دو چشم پر زخون و روي زرد
خوش وصالي بدرخ اين باغبان
تا چه آمد بر سرش از گرم و سرد
برد محبوب مرا از گلستان
با دو چشم پر زخون و روي زرد
بعد از اين خاک سر کويش بيار
بار او بر چشم ما کن همچو گرد
چون نکردم شکر ايام وصال
پيش آمد باز اين دوران بدرد
اي دل غمديده با دوران بساز
يا برو طومار دعوي درنورد
ناله کردن تا چه بگشايد مرا
اين زمان از باغبان بايد مرا
رفت بلبل از پي گل تا بشهر
تا چه مي آيد بروي گل ز دهر
ديد سوراخي درو گل ريخته
آتشي در زير آن انگيخته
آبروي گل از آنجا مي چکيد
اين غزل ميگفت بلبل مي شنيد