آغاز

به توفيق خداي صانع پاک
که دانش مي دهد برملک و افلاک
ز بلبل نامه بيتي چند گويم
چو آب رفته باز آمد به جويم
قلم برگير و راز دل عيان کن
سرآغازش به نام غيب دان کن
خداوندي که جز وي کس نشايد
که تا بر بندگان روزي گشايد
قلم مي شد به سراز درد هجران
همي باريد خون بر شکل باران
چو بر کافر مشک ناب داده
به زنجيرش سراسر آب داده
قلم غواص درياي معاني
سخن هايش همه چون در کاني
ز بهر دردمندان غم گساري
بماند تا قيامت يادگاري
بود روح و روان اهل دانش
ز روي عقل و از افهام دانش