الحکاية والتمثيل

کاملي گفتست ميبايد بسي
علم و حکمت تا شود گويا کسي
ليک بايد عقل بي حد و قياس
تا شود خاموش يک حکمت شناس
دم مزن چون کن مکن مي نشنوند
با که گوئي چون سخن مي نشنوند
ور کسي مي بشنود اسرار تو
مي نشيند از حسد در کار تو
کوه با آن جمله سختي و وقار
هر چه گوئي باز گويد آشکار
روي در ديوار کن وانگه خموش
زانکه آن ديوار دارد نيز گوش
ور تو در ديوار خواهي گفت راز
هست ديوار لحد با آن بساز