الحکاية والتمثيل

آن يکي عيسي مريم را چه گفت
گفت اي طاق ترا خورشيد جفت
از چه خود را مي نسازي خانه
گفت آخر من نيم ديوانه
هر چه نبود تا ابد همبر مرا
آن کجا هرگز بود در خور مرا
هر چه آن با تو فرو نايد براه
فرق نبود چه گدا آنجا چه شاه