الحکاية والتمثيل

آن يکي ديوانه سرافراشته
سر بسوي آسمان برداشته
خوش زفان بگشاد و گفت اي کردگار
گر ترا نگرفت دل زين کار و بار
دل مرا بگرفت تا چندت ازين
دل نشد سير اي خداوندت ازين