الحکاية والتمثيل

ابن سيرين گفت جانم در جسد
بر کسي هرگز نبرد الحق حسد
زانکه نيست از دو برون حال اي اخي
يا بهشتيست اين کس و يا دوزخي
گر بهشتيست او پس آن چندان کمال
کو بخواهد يافت آنگه بي زوال
آن همه او راست دنياش اندکي
کي حسد باشد بر اندک بي شکي
آنهمه چون خواهدش آمد بدست
من حسد ورزم ازين اندک که هست
ور ز اهل دوزخست اين مبتلا
آنچه او را هست در پيش از بلا
کي روا باشد حسد بردن برو
نوحه بايد يا دعا کردن برو
چون ترا از گرده نانست زيست
آخرت چندين حسد از بهر چيست
چون ترا هر روز يک گرده تمام
گرده چون حاصل آمد والسلام