الحکاية والتمثيل

گفت چون مسعود آن شاه درشت
خشمگين شد از حسن زارش بکشت
پيش قصري سرنگونش آويختند
خون او با خاک مي آميختند
او وزير نيک بد محمود را
بد شد از بيدولتي مسعود را
کثرت دنيا و قلت بگذرد
در دمي دوران دولت بگذرد
آن همه دولت که در عهد حسن
بود از که بود از جهد حسن
باز اين بيدولتي کاکنونش بود
زو نبود اين هم که از گردونش بود
گر بسي خون پيش او ميريختند
عاقبت او را بخون آويختند
کار ديوانم جنون آيد همه
کز وزارت بوي خون آيد همه
هم بيابي تو گدا اينجايگاه
گرده بي آنکه گردي گرد شاه
شاه دنيا بر مثال آتش است
گرد او پروانه را کشتن خوش است
چون حسن شد کشته خلقي بر سرش
هر کسي ميگفت عيبي ديگرش
کشته شد وز ننگ عالم مي نرست
وز زفان مردمان هم مي نرست
هر خري در خرمنش ميکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند تاو
چون بسي عيبش بگفتند آن زمان
ژنده پوشي بود برجست از ميان
گفت او را بود يک عيب دگر
زين همه عيبي که بشنودم بتر
گفت خالص بود کاريزش هزار
پيش هر کاريز او را يک حصار
جمله را در آهنين در قبله روي
هر حصاري را دهي پر گفت و گوي
کارگاهش بود ملک خود هزار
جمله ديبا بافتندي چون نگار
در شمار او هزار آمد غلام
جمله در مردي و نيکوئي تمام
زان همه کاريز او در پيش و پس
پنج من آبش نصيب افتاد و بس
زان همه ديبا که بد بر اسم او
ده گزي کرباس آمد قسم او
زان همه نيکو غلام نيک نام
بود بي شک چار حمالش تمام
زان حصار و زان همه در آهنين
حصه ده خشت آمدش زير زمين
زان همه دشت و زمين پست و بلند
چار گز خاک لحد بودش پسند
عيب او اين بود کز فضل و بيان
خرده داني کرد دعوي در جهان
گرچه جان در خرده داني باخت او
ذره عيب جهان نشناخت او
خرده دان کو عيب دنيا ننگرد
در غرور افتد بعقبي ننگرد
لاجرم امروز خونش ريختند
سرنگونسارش ز قصر آويختند
او نديد و راه پيچاپيچ بود
عيبش اين بود آن دگرها هيچ بود
گر بديدي خوف ره بالغ شدي
برفکندي جمله و فارغ شدي
چون گلوي خود بدست خود فشرد
لاجرم عاجز ز دست خود بمرد
شکر کن کز حرص سرگردان نه
روز تا شب بر در دکان نه
در طريق حبه دزديدن مدم
دانه بنهاده از بهر دام
دام جمله نه دکان داري بود
دام تو در خرقه متواري بود
آستين کوتاه کردي حيله ساز
تا تواني کرد خوش دستي دراز
شرع را از طبع نافرمان شدي
کور بودي در کبودي زان شدي
هر که شد در خرقه شد حيله ساز
پس دکان خويش را در کرد باز
خلق اگر ظلمت اگر نور آمدند
زين سخن بس دير و بس دور آمدند
شکر کن حق را کز ايشان نيستي
خلوتي داري پريشان نيستي