الحکاية والتمثيل

طالبي را کو طلب ميکرد راز
گفت يکروزي اويس پاکباز
روي آن دارد که تو در راه بيم
تا که جان داري چنان باشي مقيم
کاين همه خلق جهان را آشکار
گوئيا تو کشته از درد کار
تا نباشد اين چنين دردي ترا
ننگ باشد خواندن مردي ترا