الحکاية والتمثيل

بود مردي چست خوش خوش نام او
حق تعالي کرده نامش دام او
گر کسي در جانش آتش ميزدي
او نرنجيدي و خوش خوش ميزدي
خانه بودش فرو افتاد پاک
ماند فرزند و زنش در زير خاک
ايستاده بود خوش خوش بر کنار
وانگهي ميگفت خوش خوش اينت کار
چون همه چيزي ز پيشان ديد او
قول خوش خوش گفتن آسان ديد او
گر چو خوش خوش خوش نبيني هر چه هست
خوش خوشي در ناخوشي افتي بشست
گر شود همچون زمين پست آسمان
تو خوشي خود طلب کن از ميان