آغاز

پسر گفت اي پدر اين کيميا چيست
که بي آن دست مي ندهد مرا زيست
بيان کيميا کن تا بدانم
که تا آرام گيرد بو که جانم

جواب پدر

پدر در پيش وي کرد اين روايت
ز افلاطون يوناني حکايت