حکايت انوشيروان

چنين گفتست نوشروان عادل
که گر ميري به تيغ تيز قاتل
ترا بهتر بود آن زخم شمشير
که از نان فرو مايه شوي سير
مشو با اهل دنيا در ستيزه
که مردار است و مشتي کرم ريزه
بيک ره اهل دنيا و رياست
چو کرمانند در عين نجاست
زر و سيم و قبول و کار و بارت
نبايد در دم آخر بکارت
اگر اخلاص باشد آن زمانت
بکار آيد و گرنه واي جانت
بهر چيزي که در دنيا کمالست
يقين ميدان که در عقبي وبالست