آغاز

پسر گفتش چو آن خاتم عزيزاست
بگو باري که سر آن چه چيز است
که گر دستم نداد آن خاتم امروز
شوم از علم آن باري دل افروز

جواب پدر

پدر بگشاد مهر از حقه لعل
در افشان گشت و کرد اين قصه را نقل